تابستانی که گذشت
نور چشم مااااااادر تابستونی که گذشت روزهای شیرین و پر از خاطره ای رو با هم گذروندیم که به علت تنبلی من ثبت نشده بود و وقتی الان عکسات رو نگاه میکردم دلم نیومد که ازشون بگذرم. عشق و امید مادر خیلی بزرگ تر شدی و داناتر . عشق و محبت رو خوب درک میکنی و خوب هم نشون میدی. زود رنج شدی خیلی ، حتی با یه اخم کوچیک هم بغض میکنی . و در ماه ِپایانی تابستان قدم بزرگی رو به سوی مستقل شدن برداشتی که همون نخواستن پوشک بود . عااااااااااااااااااشقتم مادر جون منو ببخش اگه گاهی باهات بد تا کردم و رنجوندمت ، در این روزهای گذشته ما از نظر کاری و مالی فراز و نشیب های زیادی رو گذروندیم ولی امیدِ وجود تو روشن...
نویسنده :
مامان پانی و بابا بهروز
9:58